اینجا جایی برای خوندن نیست

چشم هایتان را ببندید، نخوانده خارج شوید

اینجا جایی برای خوندن نیست

چشم هایتان را ببندید، نخوانده خارج شوید

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بوسه بر لب

۱. داشتیم بوس میکردیم همدیگه رو، شاید یکم پر شور تر از قبل. دستشو کرد توی پیرهنم. استرس گرفتم و فهمید، گفت دوست نداری؟ گفتم نه و خودمو کشیدم عقب

۲. شب اولی بود که پیش هم میخوابیم، من هیچ وقت اون شب رو یادم نمیاد، خووش میگفت که لامپا روشن بود، میگفت که بوسم میکرده که یه دفعه لب گرفته. من بلد نبودم ولی خب همکاری کردم.

۳. توی پارک بودیم، دوروز بود اومده بود و نشده بود همدیگه رو خوب بوس کنیم. فکر کنم تنها بغلمون تو فرودگاه بود. یادم نمیاد دیگه. همیشه دست همدیگه رو میگرفتیم. حتی جلوی دوستامون. اینجور میپسندید. یادمه دوستش جلو میرفت ما عقبش دستامونو گرفته بودیم. بعد بهش گفت آدم مگه تو زندگی چی میخواد تو این شهر؟ یه کار خوب، یکی که دستش الان تو دستامه. داشتم میگفتم، تو پارک بودیم، شب بود، تاریک بود. آها، شب قبلش تو حافظیه جلو دوربین نشسته بودیم که حواسمون به دوربین نبود. داشتیم عکس میگرفتیم با دوربینش، فال ام میگرفتیم، یهو یه چی گفت، دستشو گرفت جلو دهنامون و سریع همو بوس کردیم که نگهبانی اومد و بهمون گفت رعایت کنید:)))

داشتم میگفتم. تو پارک بودیم، شب بود، تاریک بود، رفتیم سمت اون سخره نوردی بچه گونهه، اون گوشه و بهو دیدم صورتمو گرفت و لب گرفتیم از هم. بعد که تموم شد گفت آخیییش، اگر نمیبوسیدمت و میرفتم نابود میشدم‌‌...

عاشق بودیم یا هورمونامون باد کرده بود؟

  • منِ تو