اینجا جایی برای خوندن نیست

چشم هایتان را ببندید، نخوانده خارج شوید

اینجا جایی برای خوندن نیست

چشم هایتان را ببندید، نخوانده خارج شوید

  • ۰
  • ۰

دهِ دو...

از سرکار نگم، روز های روتین کارمندی و پروژه ها. کرونا اذیتی نمیکه به ما ولی بازم نگرانی هست و من بیشترین نگرانی م برای خانواده ست.

امروز عصر با من یاس رفتیم کتابفروشی و بعد من یاس گفت بالاخره ح.ح بهش ابراز علاقه کرده و علنا گفته دوستت دارم...

من؟! ذوق تمام بودم...

جیغ میزدم، ذوق کرده بودم و حتی به خودم اجازه نمیدادم به فکرم بیاد که چقدر یه زمانی بی تاب و بی قرار ح.ح بودم...

این هارو اینجا مینویسم که کسی نخونه وگرنه که، وای بر من...

یک روزهایی از شدت بی تابی به ناشناس یکی پناه میبردم و مدام بی تابی میکردم. مدام ازش صحبت میکردم. مدام میگفتم دوستش دارم و اگر اون ناشناس نبود ممکن بود که اتفاق خوبی رخ نده. مثل اتفاقی که برای منص افتاد و حالا شده از نگرانی هاشون...

من بی تاب بودم ولی بروز نمیدادم.

من هر لحظه فکر پیاماش بودم، من هر شب سرم رو میاوردم بالا تا ماه رو ببینم.

من برای طلوع نرفتم و بعد فهمیدم من یاس رو برده...

از من خواست که برم ولی نرفتم.

چرا دارم این هارو میگم؟ که بفهمونم ممکنه به جای من یاس تو بوده باشی؟ خجالت بکش... خجالت بکش...

حرف های من یاس را بخاطر بیار، حرف هایی که نشسته بود روی تختت و داشت به تو میگفت. از قسمت هم بودن. از ابراز علاقه طرف. از دوستی ای که بخاطر جنس مخالف خراب نشود...

و تو چقدر حرف هاش رو قبول داشتی. چقدر میخواستی انقدر بزرگ ببینی، بی حسادت، بی حساس شدن...

من واقعا ذوق کردم. توی خیابان جیغ میزدم از خوشحالی و قیافه مثلا با مزه در میاوردم.

خوشحال بودم که اگر زوجی تشکیل بشه قراره زوج دوست خوب داشته باشم.

خدایا، من ازت ممنونم، که مهرش را کم کم از دلم انداختی، اون بی تابی هارا کم و کم تر کردی و خدایا اگر تو نبودی من چجوری دوام میاوردم توی این دنیا و توی تمام اتفاق هایی که کوچک ترینم توشون...

خدایا من ازت ممنونم که تو خدای منی و من کوچیک ترین بنده تو ام.

هر وقت به ذهنم میرسه که بدتر از من هم هست، مدام و مدام افسوس میخورم از کوچک بودن روحم و از ناآگاهی هام... که ای انسان برای چه به خودت مغرور میشی؟ تویی که چیزی توی آستینت نداری...

خدایا من خوشحالم که تو هستی و تو خدای منی و الحمدلله که محبت اهل بیت توی دلم افتاده و انداختی و نگاهم کردن و محبت انداختن خودشون...

تو بزرگترینی و من کوچیک ترین رو ببخش خداجان...

  • ۹۹/۰۲/۱۱
  • منِ تو

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی